باشگاه خبری فراساحل: امروز ما با دو واقعیت مواجهیم. یکی اینکه ظرفیتهای دانشگاهی در کشورمان رشد چشمگیری کردهاند و دوم اینکه این ظرفیتهای نمیتوانند به اقتصاد ملی کمک کنند. تلاشهای فکری و سیاستی زیادی نیز تحت عناوین مختلف مثل ارتباط صنعت و دانشگاه طی سالهای گذشته اتفاق افتاده ولی باز هم دردی دوا نشده است. بسیاری از اصحاب اندیشهورزی در حوزه مدیریت تکنولوژی و سیاستگذاری علم و فناوری در این رای به اتفاق نظر رسیدهاند که اساسا مطالبه فناوری از دانشگاه کاری اشتباه است؛ دانشگاه نهاد آموزش و تحقیقات علمی است و اینکه اینقدر ما تلاش میکنیم دانشگاه محور توسعه فناوری شود راه به جایی نخواهد برد. به نظر میرسد ما باید نگاهی دوباره به وضع تاریخیمان راجع به نهاد دانشگاه و انتظاراتمان از آن بیندازیم تا بتوانیم این مسأله را در افق بالاتری بفهمیم و به حل آن بیاندیشیم. تقریبا از دهه پنجاه که درآمدهای نفتی ما رشد جدی کرد و از سویی فرصتهای کسب و کار درونزا به دلایل مختلف فعلیت نیافت، چند حوزه میزبان منابع راهبردی ما برای توسعه بوده است. دانشگاه، بخش دفاع، بخش ساخت و ساز و حوزههای پولی و مالی و واسطهگری.
که البته از همه آنها مهمتر دانشگاه است که ما در این نوشتار به آن میپردازیم. منظور از منابع راهبردی توسعه، سرمایه انسانی نخبه و (هزینه فرصت آنها) و منابع بودجهای و حمایتهایی است که توسط دولت برای یادگیری، توانمندسازی و رشد تخصیص داده میشود. سالهاست که مهمترین شغل در کشور ما هیئت علمی است و همه، حتی کسانی که در حوزههای دیگر مسیر رشد همواری داشتهاند یا میتوانند داشته باشند، به هر دری میزنند تا به فضای دانشگاه و امتیازات آن دست پیدا کنند. به همین خاطر امروز بهترین سرمایه انسانی کشور در دانشگاههاست و رقابتهای استانی و منطقهای باعث شده ساخت و سازها و زیرساختهای بسیار قابل توجهی در دانشگاهها رسوب کند. در نتیجهای چنین روندی، امروز وقتی نگاهی به تعداد دانشجو و هیئت علمی و سرفصلها و ردیفهای بودجه مربوط به علم و فناوری و نهادهای آموزشی و پژوهشی میاندازیم، با اعداد و ارقام و ظرفیتهای قابل توجهی روبرو هستیم. با یک نگاه سرانگشتی به سند بودجه 93، به طور میانگین ما حدود 20 دانشگاه با بودجه سالانه 200 میلیارد تومانی در کشور داریم.
به غیر از دانشگاههای کوچک و متکثر فروان. اگر به این هزینه، در یک دوره عمر توجه کنیم و بسیاری از هزینههای پنهان دیگری را که برای نهاد دانشگاه میشود به حساب آوریم با ظرفیت عجیب و غریبی روبرو میشویم. البته روشن است که اهمیت این منابع تنها به خاطر حجم و اندازه نیست. ما در حوزههای دیگری نیز مثل آموزش و پرورش، کشاورزی، نفت، شهرسازی احتمالا منابع بیشتری هزینه کردهایم. اهمیت منابع مالی و انسانی دانشگاه به خاطر این است که این منابع مهمترین نیروهای رشد ما بوده و هستند. یعنی دولت و جامعه ایرانی اگر بنا بود در ظرف مقدورات خود منابعی را کنار بگذارند احتمالا به همین مقادیری میرسید که به دانشگاه تخصیص داده شده است. خلاصه اینکه بخش مهمی از سرمایه انسانی مستعد جامعه تحت عنوان هیئت علمی و بخش مهمی از عمر افراد جامعه تحت عنوان دانشجو، و بخش مهمی از منابع مالی تحت عنوان بودجه جاری و تملک دارایی سرمایهای مثل ساختمان و آزمایشگاه و زیرساختها در دانشگاه ذخیره شده است.
همچنین وقتی میگوییم نهاد دانشگاه، صرفا به دانشگاههایی مثل تهران، شریف، تربیت مدرس و شیراز اشاره نمیکنیم بلکه نهادهای شبهدانشگاهی را نیز مثل جهاد دانشگاهی، نهادهای پژوهشی که در وزارت خانههای دولتی است یا حتی پارکهای علم و فناوری را نیز باید به حساب آورد چرا که در همه اینها یک عادت واره و به تعبیر دیگر یک نوع سبک زندگی وجود دارد. در نتیجه چنین روندی، امروز اگر کسی بخواهد تقاضای دانشی و فناورانهای خود را به جایی عرضه کند مطمئنا مهمترین گزینهاش دانشگاه است به خاطر اینکه شرکتی که بتواند اثبات ظرفیت و احراز صلاحیت کند در بسیاری حوزهها به سختی پیدا میشود اما در دانشگاه این کار به راحتی صورت میگیرد یعنی طرف تقاضا به راحتی میتواند به ظرفیت دانشگاه و صلاحیت اساتید پی برد و به آن اعتماد کند. به عبارت دیگر امروز برای دانشگاه نوعی برند و اعتبار و اعتماد نیز به وجود آمده است. البته نباید نادیده گرفت که دانشگاهیان نیز در فن بازاریابی با «نشان دادن در باغ سبز» مهارتهای ویژهای پیدا کردهاند.
انباشت سرمایه در دانشگاه به صورت طبیعی نوعی مطالبه ملی از دانشگاه ایجاد میکند. دولت و جامعه پس از اینکه سالها بهترین منابع خود را در دانشگاه پسانداز کردهاند انتظار دارند که دانشگاه نیز در صف مقدم رشد فناوری و توسعه کشور باشد. امروز دولت و جامعه از دانشگاه انتظار دارند در محصولات و فناوریهای کلیدی و نوظهور وارد شود، پتنت ثبت کند، شرکت دانشبنیان از خود منشعب کند، دانش فنی بفروشد، از درآمد حاصل از خدمات فنی، مشاوره، فروش دانش و پتنت خود را رشد دهد. یعنی مهاجرت گسترده استعدادها و منابع ملی به دانشگاه و حمایت، امید، انتظار و دلبستگی فزایندهای که دولت و جامعه به این نهاد پیدا کرده است باعث شده «هزینههای مبادله» در دانشگاه پایین به نظر برسد. اما این داستان قسمت غمانگیزی نیز دارد. ما وقتی به منطق تولید ملی، توسعه فناوری و کسب و کارهای دانشبنیان و تجارب جهانی نگاهی میاندازیم میبینیم که نهاد دانشگاه نمیتواند چنین نقشی داشته باشد. تجربه ما در سالهای اخیر این موضوع را نشان میدهد؛ مثلا تجربه طرحهای کلان ملی که در سالهای اخیر از سوی وزارت علوم و شورای عتف دنبال شد به خوبی نشان داد که دانشگاه در کشور ما نمیتواند ظرف توسعه و انباشت فناوریهایی که به بازار و مشتری وصل میشوند باشد.
باید به ظرف بنگاه وفادار بود و اگر حمایتی مقدور است آن را به بنگاهها اختصاص داد. حتی تلاشهایی که برای بنگاهدار کردن دانشگاهها صورت گرفت نشان داد که دانشگاه نمیتواند بنگاه معناداری ایجاد کند و بنگاهداری دانشگاه الگوی عجیبی به نظر میرسد. دلیل این موضوع هم چندان پیچیده نیست. دانشگاه نمیتواند تعهد و مسئولیتی در برابر سرانجام منابع و پروژههایی که به او واگذار میشود بپذیرد. مثلا اگر روسای دانشگاه با لابی و تلاش فراوان پروژهای را برای دانشگاه گرفتند و این پروژه به سرانجام نرسید کسی آنچنان که باید پاسخ گو نیست. دلیل دیگر این است که منابع دانشگاه (یعنی استاد و دانشجو) آزاد و منفرد است و هیچ رییس دانشگاهی نمیتواند این منابع را براساس یک راهبرد یکپارچه بسیج کند. (البته این قاعده کلی یک استثنای مهم و قابل تامل دارد و آن هم دانشگاههای نظامی است. در این دانشگاهها رییس دانشگاه مانند رییس یک سازمان صنعتی میتواند عمل کند و همه را در راستای استراتژی مشخصی بسیج کند. به نظر میرسد این دانشگاها نسبت به منابع مالی و انسانی در اختیار خود، دستاوردهای موفقتری از سایر دانشگاهها داشتهاند.) نظام ارزیابی دانشجو و ارتقا استاد و فقر برنامههای پژوهشی و کار گروهی که کلیت و هویت و اجتماع علمی ایجاد کنند نیز البته دلایل مهم دیگری است که باید به آن اشاره کرد. به همه عوامل فوق تعطیلی سه ماهه دانشگاهها را هم بیفزایید! همه این موارد باعث می شود که هزینههای مبادله با دانشگاه و درون دانشگاه به مراتب بالاتر از بنگاه باشد.
این نقدها هرچند مستدل به مطالعات و تجربیات جهانی هستند اما به نظر میرسد هر چقدر ما نهاد دانشگاه را با این لحن نقد کنیم فایدهای ندارد. امروز در نهاد دانشگاه سختافزار، سرمایه انسانی و قدرت سیاسی قابل ملاحظهای انباشته شده است و به محض اینکه هر حمایت و منبعی برای کاشتن بذر فناوری جدیدی نمایان شود، توسط دانشگاه بلعیده خواهد شد. به عبارت دیگر دولت هرچقدر بخواهد از طرف عرضه و تقاضا در یک حوزه پیشرفته حمایت کند (به اصطلاح به جبران شکست بازار همت گمارد) منابعش خواه ناخواه سر از دانشگاهها در میرود. یعنی بخش عمده تلاشهای دولت برای بالا بردن سهم تحقیق و توسعه در تولید ناخالص ملی (که امروز میخواهیم از 4/0 به 4 درصد حرکت کنیم) روانه دانشگاه میشود. مثلا معاونت علمی و فناوری در دوره اخیر تلاش دارد براساس منطق اقتصادی حمایت کند و به تعبیری سیاستگذاری و سرمایهگذاریهایش در جهت ایجاد بنگاههای دانشبنیان باشد اما همواره منابعش با خطر افتادن در تله دانشگاه و نهادهای پیرامونی آن مواجه است و به سختی می تواند از مغناطیس دانشگاه خود را جدا کرده و به سمت قابلیت فناورانه بنگاهها حرکت کند. به غیر از معاونت و وزارت علوم، حتی دانشگاه ها در جذب منابع توسعه فناوری سایر بخشها نیز میتوانند موفق عمل کنند. به عنوان مثال فرض کنید امروز وزارت نفت تصمیم بگیرد برای ایجاد یک قابلیت فناورانه خاص در ظرف بنگاههای کشور پولی را کنار بگذارد، هنوز این سیاست روی کاغذ نیامده سهم بزرگی از آن را دانشگاهها به خود اختصاص خواهند داد. امروز هم زمزمه جابجایی اجرای قانون شرکتهای دانشبنیان از معاونت علمی به وزارت علوم به گوش میرسد.
به نظر میرسد این ایده که به دنبال جایگاه بهینه نهاد دانشگاه باشیم و در گفتمان سیاستیمان تاکید کنیم که دانشگاه باید به آموزش و تحقیق بپردازد و سودای توسعه فناوری را از سر بیرون کند و به جای آن پشتیبان ظرفیت جذب بنگاهها باشد رویایی بیش نیست و جز انفعال نسبت به وضع موجود نتیجهای ندارد. سیاست پژوهان ما تمایل دارند روی نقش بهینه و کلاسیک نهادهایی مثل دولت و دانشگاه روند ایدهآل رشد آنها تأکید زیادی کنند و گاه از وضعیت تاریخی آنها غافل میشوند. ما باید جایی برای دانشگاه در توسعه فناوری پیدا کنیم و برای این کار باید روی مسأله انباشت ناپذیری دانشگاه و گفتگوی جدی کنیم. چرا دانشگاه در یک چرخه باز است؟ چرا قابلیت فناورانه در دانشگاه رسوب نمیکند؟ یا به تعبیر دیگر چرا دانشگاه در یک حلقه بسته ارزشآفرینی قرار نمیگیرد؟ مسأله اصلی است. دانشگاه تا امروز هر چند در انباشت منابع خوب عمل کرده است و تراکم منحصربهفردی از پتانسیلهای نخبگی و نیروی جوان را درون خود دارد اما در انباشت قابلیت بسیار ضعیف بوده است. اینکه چرا دانشگاه انباشت پذیر نیست و رفت و آمد استاد و دانشجو چیزی به نام قابلیت در آن بر جای نمیگذارد یا اگر بگذارد به سرعت تبخیر میشود. مسأله ایست که باید درباره آن به گفتگو نشست. مراد از قابلیت چیزی است که میتواند ارزش ایجاد کند. دانشگاه منبع ارزشآفرینی را دارد اما برای تبدیل آن به ارزش، قابلیت ندارد. اگر این وضع را بفهمیم باب گفتگو برای ارتقا نهادِایرانیِ دانشگاه در مسیر توسعه فناوری گشوده میشود و فضا برای نوآوریهای نهادی در آن و حرکت به سمت گونههای جدید دانشگاه فراهم میگردد.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری
کد خبر : 434
ارتباط با سردبیر : info@opc.ir